کد مطلب:315125 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190
آن زن سالخورده نمی تواند راه برود
یكی از سادات محترم، برای من داستانی را از یكی از خدمت گزاران حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام این گونه نقل كرد و گفت:
در سال 1950 میلادی صبح هنگام در حالی كه به حرم حضرت اباالفضل علیه السلام مشرف می شدم، ناگاه فرمانده ارتش - كه با ماشین ارتشی خود و راننده و مادر
[ صفحه 353]
سالخورده اش بود - متوجه من شد و از من خواست كه آنها را زیارت دهم. وقتی از ماشین پیاده شدند، دیدم آن زن سالخورده نمی تواند راه برود، بلكه بر فرزند و راننده تكیه می كند و راه می رود.
وقتی وقتی وارد حرم شدیم و شروع به خواندن زیارت نمودم - آنها پشت سر من قرار گرفته بودند - هنوز زیارت نامه به پایان نرسیده بود كه یك مرتبه متوجه شدم همان زن كه نمی توانست راه برود به زور خود را از دست فرزندش و راننده رها نمود و دوان دوان به طرف ضریح حضرت عباس علیه السلام رفت و در مقابل ضریح ایستاد.
آری، او به بركت حضرت ابوالفضل علیه السلام شفا گرفته بود، وقتی مردم متوجه شدند، صدای صلوات و خوشحالی حرم را فراگرفت، زن ها هلهله می كردند، فرزندش مبلغی پول به من داد. [1] .
در سال 1950 میلادی صبح هنگام در حالی كه به حرم حضرت اباالفضل علیه السلام مشرف می شدم، ناگاه فرمانده ارتش - كه با ماشین ارتشی خود و راننده و مادر
[ صفحه 353]
سالخورده اش بود - متوجه من شد و از من خواست كه آنها را زیارت دهم. وقتی از ماشین پیاده شدند، دیدم آن زن سالخورده نمی تواند راه برود، بلكه بر فرزند و راننده تكیه می كند و راه می رود.
وقتی وقتی وارد حرم شدیم و شروع به خواندن زیارت نمودم - آنها پشت سر من قرار گرفته بودند - هنوز زیارت نامه به پایان نرسیده بود كه یك مرتبه متوجه شدم همان زن كه نمی توانست راه برود به زور خود را از دست فرزندش و راننده رها نمود و دوان دوان به طرف ضریح حضرت عباس علیه السلام رفت و در مقابل ضریح ایستاد.
آری، او به بركت حضرت ابوالفضل علیه السلام شفا گرفته بود، وقتی مردم متوجه شدند، صدای صلوات و خوشحالی حرم را فراگرفت، زن ها هلهله می كردند، فرزندش مبلغی پول به من داد. [1] .
[1] همان مصدر ص 85.